کپی رایتر همه فن حریف نیست اما باید از خیلی چیزها سر در بیاورد. تفاوت کپی رایتر با محتوانویس در همین اصل است. چرا؟ توضیح میدهم.
ما تلاش میکنیم تفکر و برنامهریزیِ کاربلدهای کسب و کار را با بهترین کیفیت به «سود» نزدیک کنیم. از این جهت، کپیرایتر چیزیست مشابهِ یک بازاریاب. قطعاً اگر پسِ پشتِ یک تجارت فشل و بیبرنامه باشد، کار ما هم بیثمر خواهد بود.
تفاوت کپی رایتر با محتوانویس
هر نوع متن، ویدیو، صوت و عکس نوعی «محتوا» است. اگرچه بنمایۀ کارِ یک کپیرایتر خلقِ متن یا تصویر یا ویدیو یا صوت است، اما او صرفاً یک «نویسنده» یا متخصص در تدوین استراتژیِ «تولید محتوا» نیست.
بهطورِ خلاصه: تفاوتِ کپیرایتر و محتوانویس یا تولیدکنندۀ محتوا، در محصولیست که ارائه میدهند. محصولِ کپیرایتر، محتوایی با هدف کاملاً تجاریست.در شکلگیری یک کسب و کار گروههای مختلفی مشارکت دارند. تخصص هر گروه و مهارت اعضای گروه، ستونهای اصلی کسب و کار را استوار میکند. Bussines developer، Bussines planner, Market managment, Proudact managment و UX & UI Designer هر کدام سهمی در شکلگیری یک کسب و کار دارند. تفاوت کپی رایتر با محتوانویس در «جزئینگری»، «کشف»، «یادگیری سریع» و «فهمِ ملاحظاتِ کاری» هریک از بخشهای حیاتی یک کسب و کار است.
یک روزنامهنگار، نویسنده، نویسندۀ اعلامیه فوت، کارمند بخش دبیرخانۀ یک اداره و… نوعی تولیدکنندۀ محتوا است. منشیِ شرکت هم نوعی تولیدکنندۀ محتوا است. اما آنچه محتوانویس را از کپیرایتر متمایز میکند، شناختِ هدفمندِ او از تجارت است.
به ثمر رساندنِ نتیجۀ کار
اگر همۀ هستههای اولیۀ یک تجارت کارشان را درست انجام داده باشند، در نهایت کپیرایترها هستند که میبایست ویترین را خوب بچینند، گفتگو با مردم را آغاز کنند، در تحلیل فرایندِ کسب و کار مشارکت کنند تا هدفِ کسب و کار محقق شود.
به بیانِ دیگر (علاوه بر مهارتهای ابتداییای که هر کپیرایتر باید داشته باشد) تفاوت کپی رایتر با محتوانویس در «ذهن تحلیلگر»یست که هر روز از همکارانش و مشتریان میآموزد.
شناختِ حداقلی از مهارتهای مختلفی که در شکلگیری یک کسب و کار دخیل هستند، فرایندِ کپیرایتینگ را باکیفیتتر خواهد کرد. در این صورت، کپیرایتر میتواند فوراً رگههایی از بازار و رفتار مشتری را ببیند که در تغییر استراتژی کسب و کار یا بهبودِ فرایندِ تجاری کلیدهایی حیاتیاند.
ارتباط مستمرِ بخشِ محتوا (Content) با سایر هستههای درونی یک سازمان تجاری، دقت فرایند را بالاتر میبرد. رسیدن به زبانِ مشترک کار سادهای نیست. «هدف مشترک» داشتن یا شناختِ مشترک از هدف کافی نیست. باید به زبانی مشترک رسید وگرنه بخش محتوا به راحتیِ هرچه تمامتر میتواند نتیجۀ ماهها برنامهریزی و تحلیل و زمینهچینیِ گروههای پایهایِ یک تجارت را به باد بدهد.
وقتی از محتوا حرف میزنیم از «تخصص» حرف میزنیم
پیشتر هم گفتهام: کلیات معمولاً یکسان هستند، تفاوت در جزئیات است. بسیاری از شرکتها، کسب و کارها و استارتاپها این روزها بخشِ محتوا دارند اما صندلیهایشان را با روزنامهنگارانِ ورشکسته یا وبلاگنویسانِ کمدانش پُر کردهاند.
وقتی از محتوا حرف میزنیم باید مختصاتِ تخصص کپی رایتینگ را بهخوبی بشناسیم. اگر روندِ تبلیغات اپل در طولِ سالها به شکلگیری شخصیتِ برند کمک میکند، نتیجۀ دقت در جزئیات است. مطمئناً با هرهری کار کردن هرگز نمیتوان برند ساخت.