کورش اسدیخودکشی پیچیده‌تر از فهم عوام است.
عامۀ کم‌عمقِ جامعه (که ممکن است به‌خیالِ خود خیلی هم متخصص باشند) می‌گویند خودکشی مذموم است. اما چرا؟
بسیاری‌شان یا پاسخی ندارند یا پاسخ‌شان میوۀ تفکر نیست. چیزی شنیده‌اند و تکرارش می‌کنند. ما پاسدارانِ باورهای اکتسابی و آزموده نشده‌ایم.
هرقدر زندگی در بسترِ زمان به‌پیش می‌رود، معنای زندگی کم‌رنگ‌تر و پیچیدگی‌اش بیشتر می‌شود. مسئله معنای زندگی، مهمترین مسئله انسانی است. مکاتب مختلفِ فلسفی و روانشناختی سال‌هاست مشغولِ نظریه‌پردازی و تحلیلِ خودکشی‌اند. با موضوعی طرفیم که بسیار عمیق‌تر از فهمِ تلگرامی-اینستاگرامیِ عوام است.
خودکشی درست به اندازۀ زندگی و میل به حیات پیچیده است. تصور کنید: موجودی که به‌طورِ غریزی میل به جاودانگی دارد، خود را به آغوشِ مرگ می‌اندازد.
بسیاری از ما مدعی هستیم از مرگ نمی‌ترسیم یا خواهانِ آن هستیم. کافی‌ست در یک کوهنوردی پای‌مان بلغزد یا در یک رودخانه گرفتار موج شویم. ناگهان تمنای غریزیِ زندگی به‌تکاپو وادارمان می‌کند.
من نمی‌دانم کورش اسدی چرا به زندگی‌اش پایان داد. مدت‌ها بود نشنیده بودم نویسنده‌ای اینطور برود. اما می‌دانم (تأکید می‌کنم: می‌دانم) آنِ خودکشی، لحظۀ جنون است. در لحظۀ اجرای خودکشی هیچ اندیشۀ استواری وجود ندارد. شخص در خودکشی به‌دنبالِ منفعت یا دست‌آوردهای بعدی نیست. آینده‌ای برای خود متصور نیست. اصلاً به چیزی فکر نمی‌کند. جنونِ مطلق! حتی نمی‌توانید به‌خوبی تصورش کنید.
خودکشی نه ستایش‌برانگیز است، نه هیجان‌انگیز. به‌عقیدۀ من یک انتخاب برآمده از ضعف درونی است؛ انتخابی که براساس منش و ایدئولوژی‌های مختلف ممکن است مذموم یا ممدوح باشد. قاضی نهایی خداست، نه ما.
قاضی نهایی خداست اما به خود حق می‌دهیم دربارۀ انسان قضاوت کنیم. انسان (این موجود پیچیده) در نظرگاهِ ناقصِ ما مانند یک شیءِ دارای ابعاد و مختصاتِ آشکار، به‌سنجه و قیاس گذاشته می‌شود. فراموش می‌کنیم که آدمی شکل هندسی نیست. فراموش می‌کنیم که آدمی محصولِ هزاران علت در هزاران لحظه و شرایطِ زمانی و مکانی و احساسی‌ست.
کورش اسدی اوایل ماه جاری دست به خودکشی زد. من نه از ستایشگرانِ او هستم، نه قرابتی با او داشته‌ام. حالا از تشییعِ جنازه و تشییعِ مزورانۀ نام و عکسش در رسانه‌ها فاصله گرفتیم. بعد از فرونشستنِ هیاهوی آن دو تشییع، می‌توانم حرفم را بزنم:
ما هیچ چیزی دربارۀ لحظۀ جنون مطلق نمی‌دانیم.
ما بر وجوه مختلف شخصیتِ دیگران اشراف نداریم.
پس چه بهتر که بر دهانِ قضاوت‌گرمان افسار ببندیم.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com