آتش به اختیار چه کسی؟ سؤال جدی این است.

آتش به اختیار چه کسی؟

دربارۀ مطلبِ قبلی‌ام «حکمرانی به شیوۀ استالین…» قضاوت‌ها مختلف است. برخی از نقدهای مطرح‌شده در آن استقبال کردند، برخی کل یا جزئیاتی را زیر سؤال بردند و برخی هم تهدید یا توهین کردند.
مهمترین و ارجمندترین واکنش برای من، واکنش دوستانِ هم‌مسجدی‌ام بود. روز گذشته متنِ مفصلی از طرف یکی از بزرگترهای مسجد دریافت کردم.
همانطور که به خود ایشان گفتم، برخی نقدهای مطرح‌شده به مطلبم را قبول ندارم. ایشان معتقدند کلِ مطلبِ «حکمرانی…» نیاز به اصلاح دارد و من معتقدم جزئیاتی در آن نیازمند روشن‌گری‌ست.
 

تکمله‌ای آزادانه

آنچه در ادامه می‌خوانید چند توضیحِ کلی‌ست که امیدوارم در کنارِ مطلبِ «حکمرانی…» خوانده شود. انگیزۀ این نوشته همانند انگیزۀ نوشتۀ قبلی‌ست و نه توهین‌ها، نه تهدیدها ذره‌ای مؤثر در تصمیمم نیستند. که نادر ابراهیمی گفت و درست گفت: «هر انسانِ واقعی، در زندگی پایبند به اصولی‌ست که با تهدید و تطمیع و تمسخر از آن اصول منحرف نمی‌شود…»


مسئلۀ فرهنگی را فرهنگی ببینید

۱. لطفاً برای عده‌ای سوءتفاهم پیش نیاید. همانطور که در نوشتۀ پیشین هم تأکید کردم، من نویسنده‌ام و بنا به رسالتِ نویسندگی‌ام دربارۀ اجتماعم می‌نویسم. سیاست و فعالیتِ سیاسی کوچکترین جذابیت یا احترامی نزد من ندارد.
هرگز با حمایت از سیاست‌پیشه‌گان یا هوراکشیدن برای این و آن برای خود را به چالۀ نینداختم. سیاست‌پیشگی دونِ شأنِ نویسنده است، نویسنده سازنده است نه ماشین امضای سیاستمداران.
۲. برخی گفتند «مطلب را درست فهم نکردی» یا «درست نخواندی» یا «کامل نخواندی». نگاهِ حاکم به یادداشتِ «حکمرانی…» محدود به یک فراز از صحبت‌های آقای خامنه‌ای یا حتی آن سخنرانیِ خاص نیست. تأکید روی واژگانی نظیر «آتش به اختیار»، «جنگ نرم»، «ناتوی فرهنگی» یا «افسران جنگ نرم» در یک سخنرانی نبوده و حاصل یک «نگاه ریشه‌دار» است.
بنابراین نقد من متوجه یک واژه نیست و معطوف است به «طرز نگاه» و «عواقب» این طرز نگاه.
۳. اینکه دربارۀ «آتش به اختیار» دست به قلم بردم ناشی از احساس خطری جدی در حوزۀ فرهنگ است. واژۀ تأویل‌پذیرِ «آتش به اختیار» که امیدوارم به‌زودی به‌درستی از طرف آقای خامنه‌ای تفسیر و تشریح شود، به امکان خصومتِ فرهنگی دامن می‌زند.
همواره بهانه‌جویان در کمینِ غفلت‌های این‌چنینی و بی‌دقتی‌هایی مشابه هستند تا چماقی علیه «وحدت ملی» بسازند. در این بین بازی‌خوردنِ سیاهی‌لشگران بدیهی‌ست.
 

فرهنگ عرصۀ گفتگوست نه جنگ

۴. همچنان تأکید می‌کنم استفاده از الفاظِ نظامی در حوزۀ فرهنگ جفا به فرهنگ است. این نگرش ظرفیتِ «گفتگوی فرهنگی» را می‌سوزاند و به تهی‌مغزانِ بیگانه با فرهنگ جسارتِ هنجارشکنی می‌دهد.
۵. پیش‌تر هم گفته‌ام که فرهنگ نه جای جنگ که محلِ تعامل و گفتگوست. ایران کشوری‌ست بزرگ. مردمِ ایران سلایقی متنوع دارند و طبیعتاً گروه‌گروه و دسته‌دسته‌اند. اینکه بخواهیم یک نگرش یا سلیقه را بر باقی سلایق «حاکم» کنیم و در این راه از تخریب دیگر نگرش‌ها استقبال کنیم نتایج مبارکی نخواهد داشت. حاکمیت در عینِ وفاداری به قانون اساسی می‌تواند «منعطف» باشد. نمی‌توان با موجودی که اصل و اساسش بر انعطاف‌پذیری و تغییر استوار است، خشک و بی‌انعطاف مواجه شد.
فرهنگ و هنر چنان قدرتِ خزنده‌ای دارد که با تحکم نمی‌توان آن را به حاشیه راند یا متوقفش کرد. اتفاقاً هنر در تنگناها قدرتی افزون‌تر یافته است. کهنه‌سربازها هنوز سودای «تخریبچی» بودن دارند اما شیوۀ پسندیده در فرهنگ «تخریب» یا «تعارض» نیست.
۶. دشمنی با فرهنگِ «متفاوت» بزدلی‌ست. علم و فرهنگ و هنر هرگز با بزدلی رشد نمی‌کنند. تشویق به طردِ عقیدۀ مخالف منجر به انزوای خودمان می‌شود. در جهانِ بی‌مرزِ اطلاعات نمی‌توان هوا را در بند کرد. اطلاعاتِ نو مانند هوا همه‌جا هستند و با محدود کردن ابزارهای فناورانه یا به حاشیه راندنِ پدیده‌های نو انگار سرگرم گرفتن آب با تور ماهیگیری باشیم.
۷. کشور متعلق به همۀ مردم است. نمی‌توان همه را راضی نگاه داشت اما باید برای سلایقِ گروه‌های مختلف احترام و آزادی قائل شد.
۸. فاشیسم فرهنگی مضر است؛ از طرف هر گروهی باشد. هم خودروشن‌فکرپنداران هم خودمسلمان‌پنداران در پیش‌آمد فاشیسم فرهنگی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ دخیل بوده‌اند.
۹. می‌گویند منظور رهبر از «آتش به اختیار» عملِ هنجارشکن، فراقانونی و دور از اخلاق نیست. حرفی نیست. مشکل در بی‌افسار بودنِ واژگانِ این‌چنینی است. بیان چنین واژه‌ای بی‌دقتی‌ست.
اما این تعبیر در بخشی از سخنرانی آمده که کانتکست فرهنگی داشته است. اینکه برخی بهانه‌جوها فوراً حوادثِ تلخِ قتل‌های زنجیره‌ای را پیراهن عثمان کردند، از بی‌وجودی آن‌هاست اما از (به‌تعبیر رهبر) «دشمن» که نباید انتظار داشت. خودمان باید دقت کنیم چه را در کجا و کی می‌گوییم.
۱۰. برخی گفتند چرا وقتی فلان شده بود رگِ گردنت باد نکرد و قلمت نچرخید. حرفِ چرندی‌ست. من موظف نیستم دربارۀ همه چیز بنویسم. ضمناً موظف نیستم دربارۀ هرچه شما می‌خواهید بنویسم. وانگهی موقعیت‌ها، زمان‌ها و بزنگاه‌ها برایم بسیار مهم‌اند. آنچه نوشتم در چهارچوب حمایت از «وطن» است و اگر کسی یابو برش داشته که در حمایت یا علیه کسی یا چیزی قلم چرخاندم، خودش را اصلاح کند.
۱۱. گفتند «چرا علنی نقد کردی؟» برابر کژی می‌بایست حرف زد. امیرالمؤمنین فرمود: «مرا با سخنان زیبای خود مستایید تا از عهدۀ وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برآیم و حقوقی که مانده است بپردازم و واجباتی که برعهدۀ من است و باید انجام گیرد ادا کنم. پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن می‌گویند حرف نزنید و چنانکه از آدم‌های خشمگین کناره می‌گیرند دوری نجویید و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید. (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۱۶
 

پرسش‌های پاسخ‌داده نشده: آتش به اختیار چه کسی؟

در عینِ حال باز هم منتقد چنین واژه‌ای هستم. سؤالم این است:
آتش به اختیارِ چه کسی؟ او که حاضر است از بیت‌المال برای ساختِ نماهنگی ضعیف میلیاردها پول خرج کند؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که حاضر است مسؤولیتِ فرهنگی‌اش را چماقی بر سر نشر کشور کند؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که حاضر است علیه یک هنرمند یا یک اثر هنری «پرونده‌سازی» کند؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که حاضر است در شبکه‌های اجتماعی یا روزنامه یا خبرگزاری علیه یک اثر هنری بلوا راه بیندازد و به‌جای نقد اخلاق‌مدارانه و هنرمندانه، از «حذف» لذت ببرد؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که سرمایه‌های کشور را در بنگاهِ ادبی شکست‌خورده‌اش صرفِ تولید آثاری متوسط می‌کند؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که از قدرتش در یک نهاد فرهنگی برای قبیله‌سازی و باندسازی شخصی استفاده می‌کند؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که حاضر است بدون دیدن یک تئاتر یا خواندن یک کتاب، علیه آن موضع بگیرد و خالق اثر را به دردسر بیندازد؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که بیگانه با فرهنگ است و جفاکارانه مسوولیتی فرهنگی پذیرفته؟
آتش به اختیار چه کسی؟ او که از شرع و حکمِ فقیه جلوتر حرکت می‌کند؟
آتش به اختیار چه کسی؟ کسی که لازم باشد به فقیه هم می‌گوید «تو نمی‌فهمی حرف نزن؟»
بررسی بودجۀ نهادهای فرهنگی قلب اهل فرهنگ را به درد می‌آورد. ببینیم کجاها خروار خروار داشته‌اند و با آن چه کردند.
 

در خلأ دیگران جای ما تبیین می‌کنند

وقتی گویندۀ کلام از تبیین یا تئوریزه‌کردنِ فرمانش کوتاهی می‌کند، کار از دست خارج می‌شود. هرج و مرج می‌شود. بهانه‌جوها وسط می‌آیند، نامردها وسط می‌آیند، مریض‌دل‌ها وسط می‌آیند، احمق‌ها و نادان‌های خودمسلمان‌پندار هم وسط می‌آیند.
ترس از همین است. امیدوارم آقای خامنه‌ای پیش از آنکه این هرج و مرج به الم‌شنگه تبدیل شود موضوع را هوشمندانه تبیین کند و راه را بر تأویل‌های نادرست ببندد.
از سوی دیگر همچنان آرزومندم همه یاد بگیریم:
ما مردمِ یک وطنیم! صلاح آن است که بر «اشتراکات» تمرکز کنیم نه «افتراقات».
هرکس خود را و گروه هم‌قول با خود را «مردم» بنامد و بقیه را نادیده بگیرد در حق ملت و کشور ظلم کرده است.
بی‌دقتی و اسراف در استفاده از صفاتِ ناپسند علیه یکدیگر بر دشمنی و کینه می‌افزاید.
من آن شیوه از تعامل با مخالف را می‌پسندم که آقای علی صفایی حائری یا جناب امام موسی صدر توسعه‌دهنده‌اش بودند: مدارا، تعامل، تمرکز بر اشتراک و گفتگو.
 

بنشانید درخت

«جای مردانِ سیاست بنشانید درخت که هوا تازه شود»
نه مشتاقِ سیاستم، نه سرباز سیاست، نه دل‌بستۀ احدی از اهلِ سیاست؛ که اگر بودم نه گرفتارِ تنگناهای اقتصادی می‌شدم، نه می‌توانستم طعم آزادگی را بچشم. امیدوارم بعد از این هم خداوند از شرّ سیاست و لغزش‌ها مصونم بدارد.
توصیه می‌کنم برای فهم بهتر متن همۀ لینک‌های آمده در خلال متن را بخوانید.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com